یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

عشق یکتای ما

تولد پنج سالگي

پنج سال پيش مثل امروز تمام وجودم تو رو مي خواست ميخواستم ببينمت اون دست ها و اون پاهايي كه بهم ضربه ميزدن اون قلبي كه صداش تا اخر عمر قشنگترين صداي زندگيم هست رو تو بغلم حس كنم تمام وجودم احساس بود حس خوشحالي، ترس ، نگراني بازم ترس ، ذوق و هيجان سي و هشت هفته از روزي كه تو وجودم ريشه كرده بودي گذشته بود بعد از سي و هشت هفته قرار بود از وجودم جدات كنن نميدونستم خوشحال باشم يا ناراحت ناراحت از اينكه نميخواستم تو رو با كسي قسمت كنم ميخواستم فقط مال خودم باشي ضربان قلبم با ضربانت انس گرفته بود توي اون سي و هشت هفته چه چيزايي رو با هم پشت سر گذاشتيم چه لحظه هايي كه تهوع من و تا سرحد مرگ بي حال ميكرد ...
26 خرداد 1399
1